نویسنده: دکتر عبدالحسین فرزاد
(در بزرگداشت حکیم عمرخیام)
عمرخیام نیشابوری، یکی از شاعران و دانشمندان ایرانی است که درجنبش انسانگرایی ایرانی - اسلامی، شعوبیه، شرکت داشت. اساس کار شعوبیه تساوی انسانها با تکیه برآیه معروف قرآن کریم بودکه میفرماید ما شما را از یک زن و یک مرد آفریدیم و شما را ملتها و قبایل مختلف قرار دادیم.گرامی ترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترین شماست.
برای رسیدن به چنین اندیشه ای راهی به جز خردورزی و خردگرایی وجود ندارد. چنانچه در جامعه ای خردگرایی کمرنگ و یا تعطیل شود، تساوی انسانها از دیدگاه اومانیستی امکان پذیر نخواهد بود؛ زیرا ژرف ساخت انسانگرایی خودآگاهی است و خودآگاهی هنگامی محقق میشود که شخص به شناخت دیگران بپردازد و خود و دیگران و ارزش انسان بودن را دریابد. درآن صورت است که به سخن امام علی (ع) میرسد که به فرزندش فرمود: هرچه برای خود دوست میداری برای دیگران هم دوست بدار و هرچه برای خود دوست نمیداری برای دیگران نیز روا مدار!
سخن امام، اساس انسانگرایی و بنیان عدالت اجتماعی است. به بیان دیگر جامعه غیرخردگرا نمیتواند جامعه ای دموکراتیک و عدالت محور باشد.
خیام در روزگاری میزیسته است که بیگانگانی چون غزنویان وسلجوقیان بر ایران حکم میراندند. اینان اکثر غلامانی بودند که حالا برمسند قدرت تکیه زده بودند و چون مردمانی نادان و بی خرد بودند برای از میدان به درکردن مخالف جدی خود یعنی متفکران و علمای راستین، برخی از عالمان دین فروش را باخود همداستان کرده بودند. شاهان بیگانه به کمک همین وعّاظ السلاطین، مخالفان و روشنفکران را با القابی چون قرمطی، باطنی، زندیق، کافر، دهری وامثال آن مهدورالدم و واجب القتل میدانستند.
از آنجا که شاهان و امرای تازه به دوران رسیده اکثرشان غلام بچه بودند به محض رسیدن به قدرت با قساوت و سنگدلی از جامعه انتقام میگرفتند، از این روی تجارت برده، شرابخواری، عیاشی، فساد مالی، ریاکاری، دروغ و همه آسیبهای اجتماعی رواج کامل داشت. درحقیقت عمرخیام فرزند روزگار سفله سالاری است. یعنی اتمسفری که درآن برای درستکاران و متفکران، جایی برای تنفس وجود ندارد. این سفلهسالاری با تعصبات دینی همراه بود، که محمود غزنوی در حقیقت به راه انداخته بود و متفکران و اهل فلسفه را میآزرد و درعصر سلجوقی نیز به شدت ادامه داشت.
صادق هدایت هم در (بوف کور) میگوید: حس میکردم این دنیا برای من نبود، برای یک دسته آدمهای بی حیا، پررو، گدامنش، معلومات فروش، چاروادار و چشم و دل گرسنه بود. برای کسانی که به فراخور دنیا آفریده شده بودند و از زورمندان...مثل سگ گرسنه جلو دکان قصابی که برای یک تکه لثه دم میجنبانند، گدایی میکردند و تملق میگفتند.
اصول فلسفه خیام بر خردگرایی و تعقل استوار است. عقل تنها عنصر مورد علاقه اوست. او هرچیزی را که با معیارهای عقلی مخالفت کند قبول ندارد. اکثر یونانیان قدیم و تا حد زیادی معتزله نیز هرچیزی را که حجتهای واضح عقلی نداشت قبول نداشتند. از این روی است که همواره خیام مورد انتقاد ایده آلیستها قرار داشته است:
شمس تبریزی گوید: شیخ ابراهیم، برسخن خیام اشکال آورد که او سرگردان بود، باری برفلک مینهد تهمت، باری بر روزگار، باری بربخت، باری به حضرت حق، باری نفی میکند، باری اثبات میکند، باری اگر هم میگوید سخنهایی در (وهم تاریک) میگوید.
میبینیم که چون خیام ریاضیدان بر والایی خرد و دانش پای میفشرده، مورد ایراد واقع میشده است.
برای دریافت مقاله اینجا را کلیک نمایید.
(در بزرگداشت حکیم عمرخیام)
عمرخیام نیشابوری، یکی از شاعران و دانشمندان ایرانی است که درجنبش انسانگرایی ایرانی - اسلامی، شعوبیه، شرکت داشت. اساس کار شعوبیه تساوی انسانها با تکیه برآیه معروف قرآن کریم بودکه میفرماید ما شما را از یک زن و یک مرد آفریدیم و شما را ملتها و قبایل مختلف قرار دادیم.گرامی ترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترین شماست.
برای رسیدن به چنین اندیشه ای راهی به جز خردورزی و خردگرایی وجود ندارد. چنانچه در جامعه ای خردگرایی کمرنگ و یا تعطیل شود، تساوی انسانها از دیدگاه اومانیستی امکان پذیر نخواهد بود؛ زیرا ژرف ساخت انسانگرایی خودآگاهی است و خودآگاهی هنگامی محقق میشود که شخص به شناخت دیگران بپردازد و خود و دیگران و ارزش انسان بودن را دریابد. درآن صورت است که به سخن امام علی (ع) میرسد که به فرزندش فرمود: هرچه برای خود دوست میداری برای دیگران هم دوست بدار و هرچه برای خود دوست نمیداری برای دیگران نیز روا مدار!
سخن امام، اساس انسانگرایی و بنیان عدالت اجتماعی است. به بیان دیگر جامعه غیرخردگرا نمیتواند جامعه ای دموکراتیک و عدالت محور باشد.
خیام در روزگاری میزیسته است که بیگانگانی چون غزنویان وسلجوقیان بر ایران حکم میراندند. اینان اکثر غلامانی بودند که حالا برمسند قدرت تکیه زده بودند و چون مردمانی نادان و بی خرد بودند برای از میدان به درکردن مخالف جدی خود یعنی متفکران و علمای راستین، برخی از عالمان دین فروش را باخود همداستان کرده بودند. شاهان بیگانه به کمک همین وعّاظ السلاطین، مخالفان و روشنفکران را با القابی چون قرمطی، باطنی، زندیق، کافر، دهری وامثال آن مهدورالدم و واجب القتل میدانستند.
از آنجا که شاهان و امرای تازه به دوران رسیده اکثرشان غلام بچه بودند به محض رسیدن به قدرت با قساوت و سنگدلی از جامعه انتقام میگرفتند، از این روی تجارت برده، شرابخواری، عیاشی، فساد مالی، ریاکاری، دروغ و همه آسیبهای اجتماعی رواج کامل داشت. درحقیقت عمرخیام فرزند روزگار سفله سالاری است. یعنی اتمسفری که درآن برای درستکاران و متفکران، جایی برای تنفس وجود ندارد. این سفلهسالاری با تعصبات دینی همراه بود، که محمود غزنوی در حقیقت به راه انداخته بود و متفکران و اهل فلسفه را میآزرد و درعصر سلجوقی نیز به شدت ادامه داشت.
صادق هدایت هم در (بوف کور) میگوید: حس میکردم این دنیا برای من نبود، برای یک دسته آدمهای بی حیا، پررو، گدامنش، معلومات فروش، چاروادار و چشم و دل گرسنه بود. برای کسانی که به فراخور دنیا آفریده شده بودند و از زورمندان...مثل سگ گرسنه جلو دکان قصابی که برای یک تکه لثه دم میجنبانند، گدایی میکردند و تملق میگفتند.
اصول فلسفه خیام بر خردگرایی و تعقل استوار است. عقل تنها عنصر مورد علاقه اوست. او هرچیزی را که با معیارهای عقلی مخالفت کند قبول ندارد. اکثر یونانیان قدیم و تا حد زیادی معتزله نیز هرچیزی را که حجتهای واضح عقلی نداشت قبول نداشتند. از این روی است که همواره خیام مورد انتقاد ایده آلیستها قرار داشته است:
شمس تبریزی گوید: شیخ ابراهیم، برسخن خیام اشکال آورد که او سرگردان بود، باری برفلک مینهد تهمت، باری بر روزگار، باری بربخت، باری به حضرت حق، باری نفی میکند، باری اثبات میکند، باری اگر هم میگوید سخنهایی در (وهم تاریک) میگوید.
میبینیم که چون خیام ریاضیدان بر والایی خرد و دانش پای میفشرده، مورد ایراد واقع میشده است.
