دکتر محمد علی اسلامی ندوشن - خيام، نيشابور و ياد ايران باستان
سخنرانی روز بزرگداشت عمر خیام، 28 اردیبهشت 1387
از آمـــــدن و رفتــــن مــــا سودی کو؟
وز تـــار امیـــــد عمــــر مـــا پودی کو؟
چنــدین ســر و پـای نازنیـــنان جهان
میسوزد و خاک میشود، دودی کو؟
خیام، در سال 437 هـ. تولد یافت؛ و حدوداً به سال 517 هـ. در گذشت. با عمری دراز؛ توام با بزرگواری و والامقامی و کولهباری از دانش و بینش، به درازای تاریخ ایران، از ابتدا تا عصر خود. این حکیم نیشابور، با آنچه که تا به امروز برای ما به یادگار گذاشته، تا زمانی که «هستی» به «نیستی» گراید، نه دود، بلکه آن آتش افروخته است. ... پس از فردوسی، این مرد بزرگ را میتوان وجدان آگاه ایرانی در مورد تاریخ گذشته ایران دانست ... به یقین مهمترین ویژگی اندیشهی عرفانی خیام، حسرت گذشتهی پُرافتخار ایران و فرهنگ ایرانی بوده ... .
هر راز كــــه انـدر دل دانا باشد
بايد كــــه نهفتهتر ز عنقا باشد
كاندر صدف از نهفتگي گردد دُر
آن قطره كـــه راز دل دريا باشد
هر شخصيت بزرگ و هر انسان موثر در تاريخ، فرزند زمان و مكان خود است. اگر او را از آن زمان و مكان بردارند و در موضع ديگري جايش دهند آن نخواهد بود كه هست و آن نخواهد شد كه شده است. خيام نيز با نبوغ و استعداد ذاتي خود و با علمي كه آموخت، جهانبينياي كه يافت، از اين امر مستثني نيست. خيام نيز فرزند زمان و مكان خود بود. اكنون ببينيم كه اين مكان كجا و اين زمان كي بوده است؟
نيشابور زادگاه خيام:
بناي اين شهر را به دوران اساطيري ايران و به عهد طهمورث، نسبت دادهاند. اين زمان حدوداً با هزاره ی چهارم قبل از ميلاد مسيح، كه شهرنشيني رونق يافته بود، قابل انطباق است. ميتوان چنين انگاشت كه شهر، از جهت موقع اقليمي و سوق الجيشي، در سراسر دوران عهد باستان تا زمان ساسانيان شكوفا بوده و پيوسته رو به پيشرفت داشته است. در زمان هخامنشيان، شهري كه بعدها نيشابور خوانده شد، جزء ساترپي پارت (پرثو) بوده است.
به گزارش منابع، در زمان اردشير بابكان موسس سلسله ساساني (226-241 م.)، شهر که از دوران پارتي حائز اهميت بوده است، تعمير شد؛ و سپس پسر وي شاپور اول، زماني كه هنوز ساتراپ خراسان بود، آن را توسعه بخشيد و نيزارهاي اطراف آن را خشكاند، و اين اراضي را تبديل به روستاها نمود. در اين زمان شهر، «نه شاپور» ناميده شد كه بعدها به نيشابور معروف گرديد. حمدالله مستوفي - مورخ دورهی ايلخاني- كه چگونگي توسعه آن را از وي نقل كرديم؛ اضافه ميكند كه: «دور باروش، پانزده هزار گام است؛ و بر شيوه ی رقعه ی شطرنج، هشت قطعه، در هشت قطعه نهادهاند؛ و اكاسه را عادت بود كه شهرها را بر شكل جانوران و اشيا ساختندي»؛ و به قول محمد بن احمد طوسي «آتش زردشت به نيشابور بود»؛ كه همان معبد معروف «آذر فرنبغ» ميباشد. نام نيشابور به معني «نيوشاپور» يا «چيز يا كار يا جاي خوب شاپور» بوده است. اين شهر ابتدا به عنوان پايگاه براي نبردهاي جبهههاي شرق از سوي شاپور اول بنيان گرفت. نيشابور را ابرشهر نيز ميخوانند كه از نام اپرناك پارتي گرفته شده است؛ و بدين ترتيب ميتوان دريافت كرد كه در دوره اشكاني نيز رونق فراوان داشته است؛ و بهخصوص از جهت موقعیت سوق الجيشي مهم بوده و در زمان ساسانيان، از پايگاههاي سپاهي براي نبرد با تركان بوده. نيشابور كه بر سر راههاي بازرگاني بين المللي (راه ابريشم) واقع بوده، از لحاظ تجارتي نيز شهرت خاص داشته و يكي از مراكز ضرب سكه به شمار ميرفته است.
در دوران اسلامي، همچنان به «ابرشهر» شهرت داشته؛ و داراي چهار دروازه بوده؛ كه يكي از آنها به نام دروازه قهندز (كهندژ) خوانده ميشده؛ و گرداگرد شهر را آباديهاي حومه فرا گرفته بوده كه اغلب بازارها در حومه واقع بودهاند. در زمان عبدالله بن طاهر (اواخر نيمه اول قرن سوم هجري) كه كار ايرانيان در برابر اعراب رونق بسيار گرفته بود، «دارلملك» از فوشنج به نيشابور منتقل شد؛ كه اين نمايانگر تجديد حيات ملي ايراني بوده است؛ زيرا اولين بار بود كه پس از سيطره اسلام، يك فرمانرواي ايراني، حكومت نيشابور را از زواليان مسلمان ميگرفت. عبدالله طاهر در خارج شهر كاخي ساخت كه «دارالاماره» شد؛ و به سربازان و فرماندهان خود دستور داد تا آنان نيز در همان محدوده براي خود خانهها ساختند كه شهري جداگانه و معتبر شد و آن را شادياخ نام نهادند. از آن پس مركز حكومت طاهريان يا به تعبير آن روز «دارلملك»، نيشابور بود.
برای دریافت مقاله اینجا را کلیک نمایید.
سخنرانی روز بزرگداشت عمر خیام، 28 اردیبهشت 1387
از آمـــــدن و رفتــــن مــــا سودی کو؟
وز تـــار امیـــــد عمــــر مـــا پودی کو؟
چنــدین ســر و پـای نازنیـــنان جهان
میسوزد و خاک میشود، دودی کو؟
خیام، در سال 437 هـ. تولد یافت؛ و حدوداً به سال 517 هـ. در گذشت. با عمری دراز؛ توام با بزرگواری و والامقامی و کولهباری از دانش و بینش، به درازای تاریخ ایران، از ابتدا تا عصر خود. این حکیم نیشابور، با آنچه که تا به امروز برای ما به یادگار گذاشته، تا زمانی که «هستی» به «نیستی» گراید، نه دود، بلکه آن آتش افروخته است. ... پس از فردوسی، این مرد بزرگ را میتوان وجدان آگاه ایرانی در مورد تاریخ گذشته ایران دانست ... به یقین مهمترین ویژگی اندیشهی عرفانی خیام، حسرت گذشتهی پُرافتخار ایران و فرهنگ ایرانی بوده ... .
هر راز كــــه انـدر دل دانا باشد
بايد كــــه نهفتهتر ز عنقا باشد
كاندر صدف از نهفتگي گردد دُر
آن قطره كـــه راز دل دريا باشد
هر شخصيت بزرگ و هر انسان موثر در تاريخ، فرزند زمان و مكان خود است. اگر او را از آن زمان و مكان بردارند و در موضع ديگري جايش دهند آن نخواهد بود كه هست و آن نخواهد شد كه شده است. خيام نيز با نبوغ و استعداد ذاتي خود و با علمي كه آموخت، جهانبينياي كه يافت، از اين امر مستثني نيست. خيام نيز فرزند زمان و مكان خود بود. اكنون ببينيم كه اين مكان كجا و اين زمان كي بوده است؟
نيشابور زادگاه خيام:
بناي اين شهر را به دوران اساطيري ايران و به عهد طهمورث، نسبت دادهاند. اين زمان حدوداً با هزاره ی چهارم قبل از ميلاد مسيح، كه شهرنشيني رونق يافته بود، قابل انطباق است. ميتوان چنين انگاشت كه شهر، از جهت موقع اقليمي و سوق الجيشي، در سراسر دوران عهد باستان تا زمان ساسانيان شكوفا بوده و پيوسته رو به پيشرفت داشته است. در زمان هخامنشيان، شهري كه بعدها نيشابور خوانده شد، جزء ساترپي پارت (پرثو) بوده است.
به گزارش منابع، در زمان اردشير بابكان موسس سلسله ساساني (226-241 م.)، شهر که از دوران پارتي حائز اهميت بوده است، تعمير شد؛ و سپس پسر وي شاپور اول، زماني كه هنوز ساتراپ خراسان بود، آن را توسعه بخشيد و نيزارهاي اطراف آن را خشكاند، و اين اراضي را تبديل به روستاها نمود. در اين زمان شهر، «نه شاپور» ناميده شد كه بعدها به نيشابور معروف گرديد. حمدالله مستوفي - مورخ دورهی ايلخاني- كه چگونگي توسعه آن را از وي نقل كرديم؛ اضافه ميكند كه: «دور باروش، پانزده هزار گام است؛ و بر شيوه ی رقعه ی شطرنج، هشت قطعه، در هشت قطعه نهادهاند؛ و اكاسه را عادت بود كه شهرها را بر شكل جانوران و اشيا ساختندي»؛ و به قول محمد بن احمد طوسي «آتش زردشت به نيشابور بود»؛ كه همان معبد معروف «آذر فرنبغ» ميباشد. نام نيشابور به معني «نيوشاپور» يا «چيز يا كار يا جاي خوب شاپور» بوده است. اين شهر ابتدا به عنوان پايگاه براي نبردهاي جبهههاي شرق از سوي شاپور اول بنيان گرفت. نيشابور را ابرشهر نيز ميخوانند كه از نام اپرناك پارتي گرفته شده است؛ و بدين ترتيب ميتوان دريافت كرد كه در دوره اشكاني نيز رونق فراوان داشته است؛ و بهخصوص از جهت موقعیت سوق الجيشي مهم بوده و در زمان ساسانيان، از پايگاههاي سپاهي براي نبرد با تركان بوده. نيشابور كه بر سر راههاي بازرگاني بين المللي (راه ابريشم) واقع بوده، از لحاظ تجارتي نيز شهرت خاص داشته و يكي از مراكز ضرب سكه به شمار ميرفته است.
در دوران اسلامي، همچنان به «ابرشهر» شهرت داشته؛ و داراي چهار دروازه بوده؛ كه يكي از آنها به نام دروازه قهندز (كهندژ) خوانده ميشده؛ و گرداگرد شهر را آباديهاي حومه فرا گرفته بوده كه اغلب بازارها در حومه واقع بودهاند. در زمان عبدالله بن طاهر (اواخر نيمه اول قرن سوم هجري) كه كار ايرانيان در برابر اعراب رونق بسيار گرفته بود، «دارلملك» از فوشنج به نيشابور منتقل شد؛ كه اين نمايانگر تجديد حيات ملي ايراني بوده است؛ زيرا اولين بار بود كه پس از سيطره اسلام، يك فرمانرواي ايراني، حكومت نيشابور را از زواليان مسلمان ميگرفت. عبدالله طاهر در خارج شهر كاخي ساخت كه «دارالاماره» شد؛ و به سربازان و فرماندهان خود دستور داد تا آنان نيز در همان محدوده براي خود خانهها ساختند كه شهري جداگانه و معتبر شد و آن را شادياخ نام نهادند. از آن پس مركز حكومت طاهريان يا به تعبير آن روز «دارلملك»، نيشابور بود.
